نخودچینخودچی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

دخی کیوت💗💗(نخودچی من)

یک ارمی و عاشق بی تی اس✨💜:))

عکسهای 14 ماهگیت

عاشق این ژستتممممممممممم تو عکس اولی این پیرهنتم خیلی بهت میاد....ماشاالله بعداز ظهرها باهم میریم پیاده روی و شما حسابی تو پارک خوش میگذرونی..سرسره بازی رو دوست داری ولی از تاب میترسی..البته سرسره هم از پله بالا نمیری از خود سرسره میری بالا وچون من هی میترسم ازش عکس ندارم باید مواظبت باشم...ولی بالاخره یه روزی از این مدلتم عکس میگیرم. ...اینجا دوتا سی دی هم برات خریدم به اسم با نی نی   تنها سی دی هست که نگاه میکنی نه کارتون و نه هیچ برنامه تی وی رو نمیبینی راستی واسه مامان یه کف مرتب بزن بالاخره ده کیلو کم کردم  و خیلی خوشحالم. با رژیم شیردهی و پیاده روی.. البته هنوز به وزن قبل بارداریم برنگشتم ولی دعا کن زودت...
25 مرداد 1393

14 ماهگی

روز به روز داری شیرین تر میشی  و کلی کلمه و کار جدید یاد گرفتی. هرچیزی رو که بهت بگم واسم بیار میری میاری و وقتی تشکر میکنم یه عالمه ذوق میکنی. من میگم ممنونم شما هم بلافاصله  سرتو کج میکنی و میگی مم یعنی ممنون. من و باباییت ازت میپرسیم عشق من کیه ؟نفس من کیه؟ خیلی خوشگل دستتو میزاری روسینت و با م کشیده میگی: ممممممممممن با آسانسور که بالا پایین میریم شما دکمه ها رو میزنی و یاد گرفتی که ما طبقه سومیم و تندی دکمه سه رو فشار میدی میای کمکم سبزی خرد میکنی ....شام درست میکنی....البته بیشتر بریز و بپاش میکنی  خیلی این روزا وابسته تر شدی  و همش به من میچسبی . یکسره میگی ماما ماما . اگه اغراق نکنم یه...
25 مرداد 1393

بالاخره راه افتادیییییییییییی و ...

سلام گل قشنگم  چطور مطوری عشق مامانی.؟ دو ماه و نیم بود که راه میرفتی ولی نه درست و حسابی. یه وقتایی 25 قدم هم میرفتی ولی کامل نبود و شاید چون خونمون کوچیک  بود و پر از وسایل هی میخوردی به این ور و اون ور..شب عیدفطر 6 مرداد رفتیم پارک .اونجا واسه اولین بار تو فضای باز گذاشتم راه بری. قربون راه رفتنت برم من ...دیگه کلا راه افتادی و بدو بدو میکردی و کلی ذوق. خیلی بامزه راه میری من عاشق خودتو راه رفتنت ...
25 مرداد 1393
1